دیوان عشق
خواهم امشب را با غم سرکنم دفتری با اشک چشمم تر کنم
نام ان دفتر نهم دیوان عشق اشک را عنوان ان دفتر کنم
وقتی ازغربت ایام دلم میگیرد مرغ امید من از شدت غم میمیرد
دل به رویتی خوش خاطره ها میبندم باز هم خاطره ها دست مرا میگیرد
وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره.وقتی نا امید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی.وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه.وقتی دلت خواست از غصه بشکنی به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته. وقتی چشات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه وقتی به انگشتات نگا کردی به یاد بیار کسی رو که دستاش تو انگشتات گم میشد وقتی شو نه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریش شونتو میلرزوند